من و بارون... تنهایی؛ و دیگر هیچ...
| ||
|
هیچ چیز مثل سابق نیست... قطار!!! راهت را بگیر و برو... نه کوه توان ریزش دارد!!! نه ریزعلی پیراهن اضافه!!! هیچ چیز مثل سابق نیست... نظرات شما عزیزان:
فرقی نمیکند به کدام سمت رفته باشــی
سفر همان سفر است چه یک قــــــدم از دل چه هزار قدم از خانــه . .. منتظر حضورت در وبلاگم هستم من منتظرم نذاریااااااااااا یار وداع میکند تاب وداع یار کو ؟ وعده ی وصل می دهد طاقت انتظار کو ؟ مهران
![]() ساعت9:54---11 مهر 1390
سلام رفیق
چطوری؟؟؟ خوشگل بود آپت منم آپم بدو و بیا
سلام.چطوری؟من آپم بدو بیا سر بزن نظر هم بده
منتظرتم هان بخوان من را منم پروردگارت خالقت از ذره ای نا چیز صدایم كن مرا آموزگار قادر خود را قلم را، علم را، من هدیه ات كردم بخوان من را منم معشوق زیبایت منم نزدیك تر از تو، به تو اینك صدایم كن رها كن غیر من را، سوی من بازا منم پروردگار پاك بی همتا منم زیبا، كه زیبا بنده ام را دوست میدارم تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو می گوید : تو را در بیكران دنیای تنهایان رهایت من نخواهم كرد بساط روزی خود را به من بسپار رها كن غصه یك لقمه نان و آب فردا را تو راه بندگی طی كن عزیزا، من خدایی خوب می دانم تو دعوت كن مرا بر خود به اشكی یا صدایی، میهمانم كن كه من چشمان اشك آلوده ات را دوست میدارم طلب كن خالق خود را بجو من را تو خواهی یافت كه عاشق میشوی بر من و عاشق می شوم بر تو كه وصل عاشق و معشوق هم آهسته می گویم ، خدایی عالمی دارد قسم بر عاشقان پاك باایمان قسم بر اسب های خسته در میدان تو را در بهترین اوقات آوردم قسم بر عصر روشن تكیه كن بر من قسم بر روز، هنگامی كه عالم را بگیرد نور قسم بر اختران روشن، اما دور رهایت من نخواهم كرد بخوان من را كه می گوید كه تو خواندن نمی دانی ؟ تو بگشا لب تو غیر از من، خدای دیگری داری ؟ رها كن غیر من را آشتی كن با خدای خود تو غیر از من چه می جویی ؟ تو با هر كس به جز با من، چه می گویی ؟ و تو بی من چه داری ؟ هیچ! … بگو با من چه كم داری عزیزم ، هیچ!!! هزاران كهكشان و كوه و دریا را و خورشید و گیاه و نور و هستی را برای جلوه خود آفریدم من ولی وقتی تو را من آفریدم بر خودم احسنت می گفتم تویی زیباتر از خورشید زیبایم تویی والاترین مهمان دنیایم كه دنیا، چیزی چون تو را، كم داشت تو ای محبوب تر مهمان دنیایم نمی خوانی چرا من را ؟ ؟ ؟ مگر آیا كسی هم با خدایش قهر میگردد ؟ هزاران توبه ات را گرچه بشكستی ببینم، من تو را از درگهم راندم ؟ اگر در روزگار سختیت خواندی مرا اما به روز شادیت، یك لحظه هم یادم نمیكردی به رویت بنده ی من، هیچ آوردم ؟ كه می ترساندت از من ؟ رها كن آن خدای دور آن نامهربان معبود آن مخلوق خود را این منم پرور دگار مهربانت، خالقت اینك صدایم كن مرا، با قطره اشكی به پیش آور دو دست خالی خود را با زبان بسته ات كاری ندارم لیك غوغای دل بشكسته ات را من شنیدم غریب این زمین خاكیم آیا عزیزم، حاجتی داری ؟ تو ای از من كنون برگشته ای، اما كلام آشتی را تو نمیدانی ؟ ببینم، چشم های خیست آیا گفته ای دارند ؟ بخوان من را بگردان قبله ات را سوی من اینك وضویی كن خجالت میكشی از من بگو، جز من، كس دیگر نمی فهمد به نجوایی صدایم كن بدان آغوش من باز است برای درك آغوشم شروع كن یک قدم با تو، تمام گام های مانده اش با من . . .
خیییییییییییییییلی ممنون.ببخشید که روز پسر نداریم تبریک بگم
![]() ![]()
سلاااااااااااااااااااام...من لینکت کردم برادر u هم منو بلینک میسییییییییییی
![]() ![]() ![]() ![]() ![]() بای بای ![]() موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : بیاتو اسکین ] [ Weblog Themes By : Bia2skin ] |